سلامتی پسری که یه روز عاشق شد... سلامتی دختری که یه روز عاشق شد... سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد.. سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت... سلامتی عشق پاکشون... سلامتی اون همه خاطره ها شیطنت ها دیوونه بازی ها زیر بارون قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها... سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد... سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرشو باور کرد... سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد... سلامتی اون قسمها اون دوست دارمها?? که هیچوقت تحویل داده نشد... سلامتی پسری که هرچی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت... سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد... سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره و بره خواستگاری... سلامتی 21 ماه پست دادنا و لحظه شماری ها و دور بودن ها... سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش... سلامتی اون شب... سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن اما پسر خندید تا جشن خراب نشه... سلامتی اون خنده ی زوری... سلامتی عروسی که ماه شده بود... سلامتی عاقدی که اومد... سلامتی اون شناسنامه ها... سلامتی بغض پسر... سلامتی بار اول... سلامتی بغض پسر... سلامتی بار دوم... سلامتی بغض پسر ... سلامتی بار آخر... سلامتی بغض پسر... سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت و تو جیبش موند.. . سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد... سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه... سلامتی اجازه بزرگترها... سلامتی ««بله»»... سلامتی بغض پسر... سلامتی چشم خیس دوستا... سلامتی بغض پسر... سلامتی اون حلقه که جایگزین حلقه پسر شد... سلامتی ماشین عروس... سلامتی سستی زانو... سلامتی سیاهی چشم... سلامتی اون شب... سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد... سلامتی بغض پسر که توی آیینه شکست... سلامتی فرداش... سلامتی مهمونی که دختره گرفت... سلامتی دوستایی که جمع شدن... سلامتی اون پسر تو مهمونی... سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت... سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت... سلامتی دختری که با تموم وجود گریه کرد... سلامتی تیغی که تیز بود... سلامتی رگ دست... سلامتی دختری که خودکشی کرد... سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن... سلامتی ملاقات تو بیمارستان... سلامتی اون 5.6 دقیقه ی تنها با دختر... سلامتی اون چشمهای نیمه باز خیس... سلامتی شرم دختر... سلامتی صبر پسر... سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه... سلامتی قسم جون پسر... سلامتی قبول کردن دختر... سلامتی لحظه ی خداحافظی... سلامتی چشمهای خیس... سلامتی یه عمر تنهایی.. سلامتی حرفهایی که نمیشد گفت اما یه متن شد... سلامتی خنده های کودکی که توی راه بود... سلامتی دختری که مادر شد... سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند... سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه... سلامتی ...!!!
پســـــــــــــــــــر که دل میبنده حسود میشه... غیرتی میشه... تند میشه... خشن میشه... بد اخلاق میشه... بچه میشه... گیر میده... چون تعصب داره... چون مرده... سخت تر میشه از سنگ... دلش میشه دریا. .. غرورش میشه آسمون... نازکتر میشه از گل.. . حسش میشه خورشید... میجنگه تا به دست بیاره... اما وقتی به دستت آورد، میشی ناموسش... ازش هوسشو بگیر، اصن همه دنیــــــــــــاشو بگیر... اما ناموسشو نگیری که به خاک ســــــــــــــــــیاه میشینه... بی صدا گـــــــریه میکنه.. آروم هق هق میکنه.. . جوری که فقط خودشو خداش میشنون... راست میگن؛ یه مـــــــــرد گریه میکنه.. . اگه حالش بد باشه سیــــــــــــــــگار میکشه... ولــــــــــــــــــــــــــــی... وای به روزی که یه مــــــــــرد با گریه سیـــــــــــــگاربکشه... 10 دیگر تمام شد. شمارش معکوس عشقمان هم زده شده... دیگرشب ها باچشمانی قرمزشده ازهجوم خواب منتظر شب بخیرش نیستم... دیگرصبحها با چشمان خواب الوده پیام صبح بخیرش را نمیخوانم... دیگرغروبها شاهد پیامی نیسم ک دران نوشته باشد دلتنگم است... ببین قلــــــــب ساده ام همه چیزتمــــــــام شد جواب یک عمرعاشقی هایت درچندکلمه خلاصه شد "مـــابهم نمیرســیم خـــداحــافــظ"
مانندشـــیشـــه شکستنم اسان بود ولی دیگر ب من دست نزن زخمی ات میکنم ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هی غریبه قیافت خیلی اشناس منوتوقبلاجایی همدیگه روندیده بودیم؟ اهایادم اومد ی روزایی ی خاطره های باهم داشتیم هه...اونقدرمات نگام نکن...عشقت حسودیش میشه راسی قبل رفتنت:دیگه هیچ حسی بهت ندارم...... دیگه وقتی دیدمت دلم نلرزید...خواستم بدونی اونی ک ازماگذشت واسه مادرگذشت روحش شـــــاد...ویادش فــــراموش...
من گرگهای این حوالی را میشناسم..... بر لبانشان ذکر دوستت دارم.... ولی به طمع طعم تنت می آیند.... و من هنوز در این پندارم که چه میشد بره های شهر من چشمها را می فهمیدند.... خدای من نه دور کعبه است! نه در کلیسا! نه در معبد! خدای من همینجاست... کنار تمام دلواپسی هایم! بغض هایم! خنده هایم! خدای من نمیترساند مرا از آتش اما! می ترساند مرا از شکستن دلی، اشک آوردن به چشمی، ناحق کردن حقی، خدای من میبیند مرا هرجا که باشم می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم خدای من حواسش در همه احوال به من هست خدای من مرا از هیچ نمی ترساند.... جز بی فکر سخن گفتن و رنجاندن دلی خدای من، خدای تمام مهربانی هاست. ترجیح می دهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم "دکتر شریعتی" هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی... بن بست ها اما فقط زنها را میشناسدانگار در سرزمین من، سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدم ها خراب شده اند ... اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست ... تخت های زایشگاه ها اما پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک مسیح را آبستن نیستند ...!!! من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!! نمی دانم چرا شعار از لیاقتم،صداقتم، نجابتم و ... می دهی!!! روی حرفم، روی دردم باشماست اگر زنی را نمی خواهید دیگر یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید، به او مردانه بگو داستان از چه قرار است... آستانه ی درد او بلند است... یا می ماند ... یا می رود!!! هر دو درد دارد! اینجا زمین است، حوا بودن تاوان سنگینی دارد ... بانوی شعر و غزل: سیمین بهبهانی "روحت شاد"
9
8
7
6
5
4
3
2
1